همیشه دوست داشتم مثل کارتو ن آواتار مردم بتونند عناصرو کنترل کنند 

همه فکر می کنند آواتار یه شخصیت کارتونیه ولی من باور دارم اون واقعیه

آخرین آواتار 

کتاب دوم : زمین

قسمت دهم : خاک افزاری

وقتی برگشتیم دیدیم هیچی تغیر نکرده و زمان متوقف شده بود . همون موقع مامان اومد توی اتاق اینجا چی کار می کنی ؟ ایشون کین ؟ مامان این سویینه قراره خاک افزاری بهم یاد بده . 

- سلام 

سلام 

- خیله خوب ولی یادتون باشه نباید تو خونه تمرین کنید چون خراب می شه برید تو ی حیاط.

- چشم مامان

- حالا بیاین ناهار بخورریم راستی فردا میریم استانبول 

- چی سویین !

- فکر کنم من بتونم همراتون بیام

-باشه فقط باید روسری سرت کنی 

- باشه 

ناهار را که خوردیم سویین گفت : خوب حالا نوبت تمرین بریم حیاط منو سویین رفتیم حیاط اون ینیکه فلز داد دستم

- خوب اول از فلز افزاری شروع می کنیم .

من تو اولین حرکت تونستم فلزو جابه جا کنم .

- آفرین چه زود یاد گرفتی . تو دومین آواتار فلز افزاری

تعظیم کردم وگفتم ممنون استاد سو !

.

.

.

خوب زیاد بود مگه نه ؟ این دفعه قول میدم قسمت بعد را همین امروز بزارم

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: